سفارش تبلیغ
صبا ویژن

طرحی نو

سلام

امروز که فکر میکنم می بینم تمام ریشه های عقب ماندگی فرهنگی وبه نوعی پسرفت های ما ریشه در کمبود مطالعه ما داره وبه قول هوشنگ گلشیری اینجا ریشه ها پوسیده.وتا زمانی که ریشه درمان نشه به نظرم راه به جایی نخواهیم برد.برای همین تصمیم گرفتیم(به همراه اقا محمد)که بیایم خودمون یه سری کتاب بخونیم ویه خلاصه از کتاب رو بذاریم که بقطع یکی از دلایل عدم مطالعه کتاب همینه که ما اطلاعات درستی در مورد اون کتاب نداریم وممکنه اصلا"این کتاب همون علایق ما باشه.خب ما این مشکل رو بر طرف کردیم.ما کتاب رو میخونیم وخلاصه شو برا شما میگیم که اگه شما دوس داشتید برید وبخونید که البته این کار هم به نفع ماست هم به نفع شما.اگه کتاب ها فایل پی دی اف داشت که آدرس دانلودش رو میزاریم اگه نداشت باید زحمت بکشید یه کم از پفک وبستی سالار و اینا بزنین برید کتاب رو بخرید که البته اینطوری بهتره.اگه هم دوس داشتید زمینه مطالعه تون رو بگید ما کتابش رو بهتون معرفی میکنیم.واما کتاب امروز:

کتاب خلاقیت های نمایشی نوشته افسانه نسل شریف-انتشارات راه اندیشه

کتاب بسیار جالبی در زمینه اطلاعات عمومی هنر نمایش در ایران ودنیاست که در مورد وجود تعزه ورو حوی خوانی ها هم اطلاعات خوبی داده.به قسمتی از کتاب توجه کنید:

آغاز تراژدی:

در یونان سده ششم قبل از میلاد جشن هایی در تشکر از الهه های یونان انجام میشد.یکی از این الهه ها،الهه شراب وباروری به نام باکوس بود که هرسال درجشن این الهه مردم به شراب خوری وپایکوبی مشغول بودند وشراب ها را روی زمین میریختند تا زمین ها بارور شوند.این مراسم لباس خاصی داشت که از پوست بز بود.در این مراسم بزی را میکشتند وخونش را روی زمین کشاورزی خود میریختند واشعاری غمناک در مورد این بز می سرودند که به آن تراگودیا می گفتند.بعدهابه مرور زمان تراگودیا به تراژدی تغییر نام یافت.

امیدوارم کتاب رو بخرید وبخونید من هرچی سرچ کردم لینک دانلود ازش پیدا نکردم این کتاب از منابع ازمون هنر هم هست کسایی که میخوان هنر شرکت کنند این کتاب از ملزمات رشته شونه.علی الخصوص گرایش های کارگردانی وتولید سیما.


از ماست که برماست رفیق!

سلام

خب الحمدلله با استقبال بی نظیری که از پست های معرفی کتاب شد اصلا"خودمون هم شگفت زده شدیم از این همه اهل مطالعه که بودندوما خبر نداشتیم.ولی ما همچنان ادامه میدیم چرا که باید بلاخره یه روزی ما به این فرهنگ برسیم.که بگذریم....

چند وقته افتخار پیدا کردم خدمت استاد علیرضا نادری عزیز(نویسنده 7 دقیقه تا پاییز ومیوه ممنوعه وکیفر و کلا"کارهای حسن فتحی)باشم وهرازگداری خدمتشون تلمذ(درست نوشتم؟)کنم.که الحق آدم بزرگواری هستن.وبعداز این چند وقته وقتی به وبلاگ آقا محمد خان یزدان السلطنه رسیدم دیدم دوباره همون بحث همیشگی هستش که با تیتر" از رنجی که میبیرم"نوشته شده.ما هم تصمصم گرفتیم به یاد روزهایی که پردیس مینوشتیم یه مطلب در جواب آقا محمد خان یزدان السلطنه بذاریم با عنوان"از ماست که بر ماست".قبل از مطلب باید خدمت دوست ونویسنده محترم همین وبلاگ آقای م.یزدانی خیرمقدم عرض کنم به خاطر ورودشون به شهر خودشون زازرون.(حال کردی محمد چه کلاسی گذاشتم برات؟)

واما"از ماست که برماست"

بعد از یه سری جریاناتی که بین بنده ومذهبیون وفرهنگیون شهرمون رخ داد سعی کردم سرم به کار خودم باشه وسخنرانی(!)نکنم.که البته اینطوری بهتر پیشرفت کردم.ولی به قول بعضی دوستان عیب از خودم بود که فکر میکردم این اقایون در حد اصلاح هستن ولی گویا کار از اصلاح که هیچ از سلاح هم گذشته.یادمه در اولین مطلبی که در پردیس نوشتیم تونستیم یه چاله رو با پول ادراه مخابرات پرکنیم.به نظرم این کار کمی نیست که رئیس اداره مخابرات یه شهرستان برای ما جوابیه نوشت.البته نشریه ما مثل خیلی از این کاغذ پاره های الان شهرمون نبود(از اینجا به بعد کمربندهارا محکم ببندید که از فردا با یک توده پرفشار منتقدین روبرو خواهیم شد).

الان که بعضی از این کاغذپاره هایی که به نام نشریه به خورد مردم داده میشه رو میبینم دلم برای خودم ومحمد میسوزه که به چه دربدری مطلب جور میکردیم والان چه توهینی به خواننده دراه میشه.نشریات امروز شهر ما چی شده؟این نشریات که قراره نشریه شهر ما باشه ظاهرا"با تمام کب کب ودب دبی که دارن یه برگ کپی شده از مفاتیحه(با تمام احترام برای دوستان نویسنده.البته اگه نویسنده ای باشه).فقط حدیث وروایت.عزیز اگه شما آدم مذهبی هستی دلیل نمیشه بقیه هم مذهبی بخونن.در بهترین حالات خواص چای وآناناس وهویج وغیره توی این نشریات نوشته میشه که البته به جاست اگه بنویسیم نشریات زرد.آخه اگه قرار بود من حکایت وداستان بخونم که کتاب اصلش بهتر از شما نوشته تازه ظلمی هم در حق نویسندش نمیشه.آیا دغدغه امروز جوان ما اینه که یه شعر عارفانه غلیظ در وصف امام زمان بخونه یا بیاد معارف امام زمان رو یاد بگیره.آیا غیر از این نیست که ما متعهد نشده ایم؟بعد تازه وقتی از مسئولین این نشریات سئوال میشه میگن که این رسالت مانیست.پس رسالت شما چیه؟اینه که مفاتیح چاپ کنی؟یا اینکه از درد بگی.خب همینه که سایت هایی مثل ز/ن/ن پیدا میشه ودست به تخریب میزنه.(حالا بیا بگو خودت ز/ن/ن رو مینوشتی)به یکی از رفقا گفتم آقا بیاید از تجربه ما استفاده کنید تجربه ای که ما توی پردیس داشتیم که البته با استقبال بسیار خوبی!!!!!!!روبرو شدیم.هرچند من معتقدیم تا این نوع کارها به اهل فنش سپرده نشه ما راه به جای نمیبریم.ما توی این آبادی نویسنده وروزنامه نگار بزرگی مثل آقای مرادیان رو داریم(شاغل در ذوب آهن اصفهان).حالا صرف اینکه فلانی بچه مسجدیه که دلیل نمیشه نشریه راه بندازه.نشریه رو به نام زازرون گرفتین ولی یه خبر توش نیست که درد رو گفته باشه.اعتیاد سر به اسمون گذاشته ماهنوز داریم توی نشریات از بحارالانوار میگیم(حالا بگو به بحار توهین شده).مومن یا مومنه گرامی آخه این که کاری رو درست نمیکنه وقتی من حتی رغبت ندارم لای این نشریه مذهبی رو باز کنم.بعد هم شما فکر میکنید این نشریات فقط توی زازرون پخش میشه.خیر برید ببینید که این نشریات سر از کجاهای اصفهان درآورده.شاید یه نویسنده یا یه دکترای ادبیات خواننده نشریه شما باشه.پس لااقل غلط انشایی ننویسید که آبروی یه آبادی رو ببرید.

بگذریم........بگذریم....

به قول دکتر شهید علی شریعتی میفرمودند وقتی میرم در جمع مذهبیون میگن این غربزده افراطیه وقتی میرم در جمع روشنفکران میگن این مذهبی امله.آقاین وخانم های دلسوز فرهنگ این ابادی خواهشا"بسه...........


با هم بخوانیم!

دوستان سلام

قضیه رو که اقا مالک تعریف کردن چی به چیه!ما قراره از این بعد هربار یک کتاب و یک نویسنده و رو معرفی کنیم و شما اگه تمایل داشتین(که باید داشته باشین!!!)کتاب رو بخونید باشد که از رستگاران بشید

نویسنده این دفه کسی نیست جز...

.

.

.

.

اقای سید محمد علی جمالزاده

سید محمد علی جمالزاده فرزند جمال الدین واعظ همدانی معروف به اصفهانی!از سادات جبل لبنان و از ناطقان و ازادی خواهان به نام نهضت مشروطیت است.وی در سال 1270 در اصفهان متولد شد.مقدمات را در تهران اموخت و سپس به بیروت رفت .دوره متوسطه رانزد کشیشان لازاریست!در جبل لبنان(مدرسه انطورا )به پایان برد.سپس از طریق مصر به پاریس رفت.

در اوایل 1333ه.ق در رشته حقوق از دانشگاه دیژون فرانسه فارغ التحصیل شد.در همان سال با همسر اولش که سویسی بود ازدواج کرد

از فعالیت های او میتوان انتشار روزنامه رستاخیز.تشکیل گروهی به نام قشون  نادری.رساندن پیام ملیون ها ایرانی به انجمن استکهلم.نوشتن مقاله درباره مزدک و روابط قدیم روس و ایران و امثال ان در روزنامه کاوه و..اشاره کرد

نخستین داستان او به نام فارسی شکر است چاپ شد که در ادامه قسمتی از ان را مشاهده خواهید .کرد.در سال 1340 کتاب یکی بود یکی نبود که به عنوان اولین مجموعه داستان ایرانی که به شیوه ادبیات جدید نوشته شده بود در برلین به چاپ رسید.

 

فارسی شکر است!

هیچ جای دنیا ترو خشک را مثل ایران با هم نمی سوزانند .پس از 5 سال در بدری و خون جگری هنوز چشمم از بالای صفحه ی کشتی به خاک پاک ایران نیافتاده بود که اواز گیلکی کرجی بان های انزلی به گوشم رسید که ((بالام جان بالام جان)) خوانان مثل مورچه هایی که دور ملخ مرده ای را بگیرند دور کشتی را گرفته و بلای جان مسافرین شدند و ریش هر مسافری به چنگ چند پارو زن و کرجی بان و حمال افتاد.

ادامه داستان رو خودتون در این کتاب بخونید!


جوابیه سفیر شهر

سلام

پیرو مطلب قبلی همون طور که گفته بودم به قطع با یک سیستم پرفشار منتقدین روبرو خواهیم شد این اتفاق افتاد واز طرف وبلاگ اقا محمد یزدانی (درکسوت دوست!!!)مورد عنایت قرار گرفتیم.البته آقا محمد از جانب یه آدم بی طرف(!!!!!!!!!!)صحبت میکردوحقا"وانصافا"مخاطبین این قضیه رو به طور کامل به قضاوت نشستند.وامروز دیدم که نوشتند به علت درگیری های پیش آمده(که آدم رو یاد ویتنام میندازه)سردبیر سفیر شهر برای بنده جوابیه ای نوشتند که اون جوابیه هم درنوع خودش جالبه(بازهم توجیه).گفتم بهتره جوابیه اون جوابیه رو توی وبلاگ خودم بنویسم تا اون نظرات خصوصی هم که در وبلاگ آقا محمد بود واجازه نشر پیدا نکرده بدونم چیه؟واز طرفی جای اون جوابیه توی قسمت نظرات نبود.ولی به آنچه شما میپرستید قسم،اگر صحبت دلسوزی نبود اینچینین نمیگفتم.ودر ضمن من در مورد تمام نشریات شهر سخن گفتم نه درمورد صرفا"نشریه سفیر شهر که با اشاره آقا محمد یزدانی موضوع بروی نشریه سفیر شهر متمرکز شدوما هم بحث رو ادامه دادیم وما درپی تعطیلی هیچ نشریه نیستیم چرا که این کار صورت مسئله رو پاک میکنه ما دلمون میخواداین نشریات به جایی برسه که بشه به عنوان سند فرهنگی این شهر بهش افتخار کردوالا نامه ننوشته که غلط نداره.واما جوابیه در بیان جوابیه سردبیر محترمه سفیر شهر:

از ابتدای جوابیه شروع میکنم چرا که سطر به سطر جوابیه شما جواب دارد.که گفتید درد بسیار است وگفتن آن مجال میخواهد.احسنت .این هدف خوبیست ولی ایا نشریه شما ذره ای به این مهم پرداخته است یا این که شما کلا"از آرمانهای نشریه خود منحرف شده اید؟کدام مشکل را تا بحال بیان کردید؟مشکل بزرگ این نشریات مثل خیلی از آدم های دیگه مصلحت پرستیه،وتا زمانی که مصلحت را بر حق مقدم میدانیم وضع همین است که هست.وبا بیان بیت حافظ که آسمان بار امانت نتوانست کشید......باید بگم هرشخصی باید ببینه آیا درتواناییش هست که کاری رو انجام بده بعد بره شروع کنه اون هم کار فرهنگی که یک چنته بسیار پر میخواد.مثلا"اگه امروز من دیدم دیوار فلان مدرسه خراب شده که نباید داربست بزنم برم ئیوار رو بنایی کنم.چرا که بنایی ومعماری حرفه من نیست.ودر بند بعد شعری از کتاب"از ریشه تا همیشه"از اردلان سرافراز نوشتید که داریوش همون خواننده مارکسیستی خونده که یه روزگاری منو به خاطر نوشتن یه بیت مثل این بیت شعر شما همین طفدارای وبلاگ شما اعدام کردند که از یک کافر نباید نقل حرف کرد.ومتعجبم شما مذهبیون چطور به این منابع دسترسی دارن.ودر ادامه بازهم مثل همه بقیه همسنگری های خودتان وقتی در بحث دستتان به جایی نمیرسد شروع میکنید نقطه ضعف ها وپرونده های کسی را انگشت گذاری میکنید تا بر قدرت بحث خود بیافزایید.همان طور که در جواب آقا محمد هم عرض کردم که اینجا که جای تحلیل شخصیت من نیست که شما مدام اصرار داریدمرا یک کافر ملحد جلوه دهید که به نظرم با هیچ یک از آموزه های دینی مطابقت ندارد.وبه قول حافظ بازهم(چون این تنها شاعریه که شما قبول داردی ازش مدام مثال میزنم):

من اگر خوبم وگر بد توبرو خود را باش                         هرکسی آن درود عاقبت کار که کشت

ولی یک کلمه در جواب شما خواهم گفت :آنچه من از مذهبیون این شهر دیدم سوای آن چیزی بود که از انسان انتظار میرفت چه برسد از مذهب که اوج اعتلای فرهنگی ما را میشد در نماز وحدت(!!!؟؟؟!؟!؟)دید.مصلحت پرستی ها،ترس ها،دروغ ها وهمه وهمه در بین کسانیست که از آنها انتظار نمیرفت.

درپایان بحث به تحلیل کامل نشریه از نقطه نظر فنی خواهم پرداخت.فعلا"جواب جوابیه را میدهم.در بند بعد شما با جوابی که نوشته اید به صراحت بر مخاطب عیان میشود که حتی شخص شما هم به عنوان سردبیر تفسیر درستی از نشریه ندارد.چرا که هنوز معلوم نیست این نشریه خبریست،فرهنگیست،اقتصادی،اجتکاعی ،هنری و....واصلا"اگر سفیر شهر یک نشریه خبری نباشد که از ابتدا شما نام این نشریه را اشتباه بنا کرده اید واین یعنی یک تفکر غالب وسیاست غلط.چرا که کلمه سفر در تمامی اذهان مستقیما"خبر اوری را تداعی میکند وحال آنکه در نام سفیر شهر که یک اضاف استعاریست این معنی شدت یافته وبا شنیدن نام نشریه شما مخاطب انتظار خبر دارد که بعد با خواندن آن اصلا"به این مقصود دست نمی یابد.واین یکی از دلایلی است که می توان گفت این نشریه زرد است.چرا که تیتر ها ونام ها با محتوا تطابق ندارد.واما در مورد معتادین گفتید.3 سال پیش بنده به طور مداوم در این جمع ها بودم وآنهم به اصرار یکی از رفقا جهت مداحی.ولی آنچه این درد را تسکین میدهد موجب بحث ما نیست.امروزه فروشنده مواد مخدر از مصرف کننده آن در شهر بسیار بیشتر است.آیا فروشنده را هم باید در جلسات ترک برد؟یا فرهنگ باید اعتلا یابد؟

در مورد اینکه پردیس وحی منزل بوده یانه باید بگم اتفاقا"وحی منزل بود.چرا که بعد از پردیس هیچ نشریه ای نتوانست اینگونه عمل کند.نشریه ای که مردم بخاطرش هزینه میکردند.ولی جدا"اگر نشریه های امروز را هم بخواهیم به فروش بگذاریم به نظر شما چند نفر خریدار خواهند داشت.بینید هر چیز مجانی ،بیشمار مشتری دارد.پس اسم این آمار را مخاطب نگذارید.وجدا"اگه شما راهکاری برای ارضای افکار مردم دارید چرا به اجرا نمیگذارید؟آیا شما وقیتی تصمیم به چاپ نشریه گرفتید یک برنامه مشخص داشتید یا فقط مطلب دینی میخواستید چاپ کنید؟که البته از انتخاب اسم نشریه معلومه.واینکه چرا نشد ما ادامه بدهیم این بود که ما مثل مراکز مذهبی بودجه آنچنانی نداشتیم واز پول فروش هم مبلغ زیادی عاید نمیشد.ودلیل دوم هم این بود که ما خواستار یک مجوز مستقل بودیم ومثل الان نبود که شما صرفا"بخاطر اینکه نیروی مذهبی این ابادی هستید مجوز نشریه بگیرید(البته همچنان هم مطمئن نیستم که مجوزی در کار باشد)وشاهد کلیه این امور همکار محترمتان آقای یزدانی هستن.ودر پایان با صحبتی که کردین باید بگم سند محکمی بر محکومیت خود زده اید.که گفته اید نشریه سفیر شهر یک نشریه خبری نیست.اگر خبری نیست پس نام آن چه تطابقی با حرف شما دارد؟از هر آدمی سئوال کنید شنیدن نام"سفیر شهر"صرفا"ومطلقا"معنی خبر را در ذهن متبادر میکند.واگر از باب زیباشناسی هم بررسی کنید تکرار حرف"ر"یک بار تلطیف دارد که بازهم با نام نشریه شما در تضاد است.ودر پایان نوشته اید که من قصد ارائه نشریه زرد را نداشتم.کدامیک از سردبیران روزنامه های دنیا قصد چنین کاری دارند؟آنها هم مثل شما با یک حرکت شتابزده وغیر سنجیده دچار دام نشریات زرد میشوند.

واما بررسی فنی:

اول اینکه شما آیا برای این نشریه یک فریم مشخص دارید؟چرا که در هر شماره با یک فریم روبرو هستیم.ودر همین شماره آخری ،بک گراند شما یک برگه قدیمی است که حس خوبی به مخاطب نخواهد داد.چرا که کهنگی وسنت را به خاطر می آورد.واز آنجا که نشریه شما بعنوان نشریه مذهبی جاافتاده است شاید یک بار معنایی منفی برای مذهب به همرا می آورد.واگر این کار گرافیست نشریه است به نظرم بازهم مقصر شمایید.چرا که این نشریه در نظر گرافیست نشریه که خود از هنرمندان این شهر هست به عنوان یک نشریه مذهبی القا شده واین برای شما جای سئوال ندارد.واگر نظارتی بر نوع گرافیک نشریه نیست که باید گفت وااسفا.چرا که همانطور که میدانید اولین قضاوت ها در مورد هر شی بصری ابتدا با چشم صورت میگیرد.

-گفتید که مذهب گوشه ای از مطالب نشریه ماست.از 4 صفحه نشریه شما سه صفحه کاملا"مذهبیست.(دوباره نشریه را ببینید)ودر صفحه پایانی که به اعتقاد خیلی از اهالی قلم صفحه آخر صفحه نتیجه گیریست.که صفحه آخر شما در واقع یک پوستر است.آیا این آب یندی در مطالب نیست.آیا اینزرد بودن نشریه نیست؟آیا این توهین به شعور مخاطب نیست؟آیا این نشریه از سر تکلیف چاپ شده است؟آیا اختصاص یک صفحه کامل با فونت نسبتا"درشت از سر آب بندی نیست؟از سر بی مطلب بودن نیست؟

-معمولا"وهمیشه سخن سردبیر در ابتدای نشریه است.آیا این امر صورت گرفته است؟آیا نقطه نظر فنی روی این نشریه حاکم بوده است؟لااقل در مرحله چاپ؟

ببینید وقضاوت کنید آیا واقعا"نشریه را آب بندی نکرده اید؟من برای شما بازگو خواهم کرد:

صفحه اول_در نیمی از صفحه پوستر بعثت پیامبر که با اشعار عرفانی غلیظ نوشته شده ودر نیمی دیگر کلا"به تیتراژاختصاص داده شده.اگر شما مطلب پری داشتید آیا واقعا"یک صفحه را این طور پر میکردید.برای روشن شدن موضوع یکی از شماره های پردیس را ببینید وقیاس کنید وکلاه خود را قاضی کنید.

_صفحه دوم_دانستنی های کسل کننده بقه نشریات زرد در خواص چای وخیار وسیب زمینی.که جای امیدواری دارد که در گوشه سمت چپ یکی دو خبر جزیی هم نوشته شده .که البته ان هم اخبار مذهبیست(!).

_صفحه سوم_اختصاصا"مصاحبه ای با فونت درشت وعکس درشتری که فکر نکنم در مجلات خانواده سبز واطلاعات هم اینچینین عککس چاپ کنند مگر برای آب بندی.

_صفحه چهارم_وباز نصایح گس پدر بزرگانه.وقسمتی هم تربیت کودکان.که شاید شما مخاطبین خود را نشناخته اید.وفکر میکنید این نشریه باید از هر نخودی داشته باشد.جوانان،بزرگسال،مادران و......

_صفحه پنجم هم که در مورد حجاب بود که عملا"یک کپی اینترنتی بود.و نمیدانم چرا ما باید همیشه.خودمان را درسطح تهران ببینیم.عزیزان ذست اندر کارایا مسئله حجاب در شهر ما_بازهم تاکید میکنم شهرما_آنقدر بحرانی شده که ما ویژه نامه حجاب چاپ میکنیم یا جوگیر شده ایم یا برای اخذ مجوز چاپ داریم باج میدهیم.کدام یک؟

ونکته قابل تامل دیگر اینکه اصلا"خط فرضی نشریه مشخص نیست.عمودی باید باشد؟افقی باید باشد؟خواهشا"دوباره نشریه را ریزبینانه ببینید وقضاوت کنید کدام حرف نابجاست.

در پایان باید ببخشید که کمی لحن انتقاد تند شده بود چرا که به قول آن کافر لادین (فردریش نیچه)معتقدم:بدترین نوع ضربه به هر چیزی نابخردانه دفاع کردن از آن چیز است.وچون نشریه شما به عنوان یک نشریه مذهبی پذیرفته وجا افتاده است شاید شما ناخواسته متحمل بار سنگینی در ضربه به دین خواهید شد.واگر این نشریه حساسیت مذهبی نداشت شاید اصلا"هیچ انتقادی نمیکردم تا به دره سقوط فرو رود.انشااله در مطالب بعدی به بقیه نشریات نیز خواهیم پرداخت که وضع آن ها به مراتب از شما بهتر نیست.ولی شما هم آنچنان که نوشته اید وتخلص کرده اید،سنگ صبور نیستید.چرا که باید مسائل مطرح شده در پست قبلی آقای محمد یزدانی چند روز دیگر میماند تا خود مخاطب در مورد من وشماها قضاوت کند.

وهمچنان معتقدم:

حافظا می خور و رندی کن وخوش باش ولی              دام تزویر مکن چون دگران قرآن را



مخاطبین محترم اصل جوابیه سردبیر محترم سفیر شهر درادامه مطلب به نقل از وبلاگ زازرون موجود است.


مقاله طنز دیگر منتشر شده در آفتاب

سلام

چند وقتی که نیستم واقعا"آقا محمد زحمت میکشن واین دفترچه رو به قول خودشون خط خطی میکنن که بحق مطالب زیبایی برا وبلاگ مینویسن که جا داره همین جا ازشون تشکر کنم.

مقاله ای که امروز گذاشتم یه مطلب طنز در مورد حرکت نمادین ناسا هستش که این مطلب در خبرگزاری آفتاب منتشر شد که لینکش رو هم براتون گذاشتم.امیدوارم لذت ببرید.












درخت علم خیز
















«ناسا
با همکاری انجمن سلطنتی لندن قطعه ای به جا مانده از درخت سیب مشهور نیوتن
را که 350 سال پیش الهام بخش وی در طرح قانون جاذبه بود را بوسیله شاتل
آتلانتیس به فضا ارسال کرد. 14_mey_2010»
















































































«ناسا
با همکاری انجمن سلطنتی لندن قطعه ای به جا مانده از درخت سیب مشهور نیوتن
را که 350 سال پیش الهام بخش وی در طرح قانون جاذبه بود را بوسیله شاتل
آتلانتیس به فضا ارسال کرد. 14_mey_2010»

نمیدانم چقدربه این جمله معتقد هستید ولی بنده
به ضرث قاطع عرض میکنم که خارجی ها هیچ کاری را بدون دلیل و الکی انجام
نمی دهند.خبری که در تیترمطلب خواندید اگر نادرترین خبر سال نباشد بی شک
یکی از رخدادهایی است که در ذهن تاریخ خواهد ماند.از آنجایی که درپشت هر
خبر نادری یک دلیل مستحکم نهفته است برآن شدم تا دلیل این اقدام ناسا که
برایم بسیار مهم بود را جستجو کنم وبعد از کنکاش های بسیار (که در مواردی
جای دشمنتان خالی)به ماجرایی بس شگفت دست یافتم که هم اکنون بطورمشروح به
سمع ونظرتان خواهد رسید.

وماجرا از این قرار بود که:

ماه قبل بعد از این که ناسا حیواناتی(!) مانند
سگ وگربه وانواع اقسام جانوران را از ریزترین موریانه روی زمین تا
بزرگترین فیل های آفریقا را به فضا ارسال کرد(حالا بماند که در این اوضاع
سهمیه بندی بنزین هزینه سفر این احشام از جیب کیست)در اقدامی جهت تجلیل از
مقام علمی "انیشتین"،دمپایی های این دانشمند بزرگ رابه وسیله شاتل
آتلانتیس به فضا فرستاده بود تا عالم کهکشان وستارگان نیز از گامهای
(؟)علمی انیشتین بی بهره نباشد.از آنجا که چشم وهم چشمی نه فقط خاص عوام
که خاص خواص نیز میباشد،یک شب نیوتن (همان نیوتن کاشف جاذبه)به خواب رئیس
ناسا مسترچارلزبولدن می آید وبعد ازنثار کردن چند فقره فحش آبدار ودو
آتیشه (که آن هم خاص خواص است)به رئیس ناسا خطاب میکند:«فلان فلان شده بی
سواد، اگر من قانون جاذبه را کشف نمیکردم چه کسی می فهمید که درخارج از جو
جاذبه وجود ندارد وبه تبع آن چه کسی به قوانین کهکشان ها پی می برد وآن
وقت چطورناسا بنا میشد که توی حیف نان بنشینی و از ثمره علم من ارتزاق
کنی؟حال به جای تجلیل از من، دمپایی های انیشتین را به فضا میفرستی؟افسوس
که در دنیا نیستم والا قانونی کشف میکردم که ثابت کند بعد از این از زمین
به آسمان میبارد نه از آسمان به زمین،تا آن وقت سازمان بازرسی بیاید و
دفتر ودستک ناسا و« ما یتعلق به» را به جرم تشویش اذهان عمومی جمع کند
وجنابعالی هم مجبور شوی مدتی کارگری کنی تا قدر عافیت را بدانی ،آدم نمک
نشناس.»

القصه بین این هاگیرواگیر،مثل بقیه خوابها در
لحظه حساس، رئیس ناسا از خواب می پرد وهاج واج وترسان از حرف های نیوتن که
نکند نانش کلوخ شود واز طرفی وجدان درد عجیبی نیزوی را فرا میگیرد وهمان
دم فکس میکند که فردا به هردستی شده باید درختی که نیوتن زیر آن نشسته
بوده وقانون جاذبه را کشف کرده به فضا ارسال شود وبدین ترتیب بعد از
سوختگیری شاتل آتلانتیس در روز 14 MEY امسال درخت مذکور به فضا ارسال شد
تا از سوءتفاهم صورت گرفته نسبت به نیوتن کمال عذرخواهی را انجام داده
باشد وبه این صورت قائله خاتمه یابد.البته این تنها دلیل عقلانی بود که
بنده برای این عمل ناسا یافتم .همچنین قبل از این تحقیق، بنده خود یکی
ازمنتقدان(در سطح بین الملل)این اقدام ناسا بودم،چرا که معتقدم در این
اوضاع بی بنزینی که کارت سوخت از اجزا« لا ینفک» قباله ازدواج شده ولایه
اُزون در اثر پرتاب همین موشک ها مانند جگر زلیخا سوراخ سوراخ شده است، چه
لزومی دارد درخت نیوتن به فضا ارسال شود؟ که البته با کمی تامل پی به
حقایق نهفته در این درخت معجزه آسا بردم که بازگو کردن آن برای شما خالی
از لطف نیست.

بله،گفتم این درخت معجزه آساست وچه بسا خدمت
هایی که ازاین درخت به عالم علم می توانسته بشود ولی با توجه به عدم تعقل
بشر آن زمان،این امر صورت نپذیرفته است.برای مثال فرض کنید آن روز به جای
نیوتن، آقای گوتنبرگ(مبتکر صنعت چاپ)زیر آن درخت نشسته بود،آن وقت با سقوط
سیب روی زمین وحک شدن جای سیب روی خاک،گوتنبرگ به پدیده حکاکی که پایه
صنعت چاپ بود پی می برد واین صنعت با ارزش سالها پیش به خدمت بشر می
رسیدواساسا" فرهنگ محترم وفخیم«کُپ»(مخفف کپی)زودتر به دانشگاه های ما پا
می گذاشت وچه بسا پیشرفتهایی که زودتر ازاینها بوسیله کُپ حاصل نمیشد.یا
فرض کنید اگر مک میلان(مخترع دوچرخه)زیر درخت نشسته بود،با مشاهده افتادن
سیب از درخت وچرخیدن سیب روی زمین خیلی زودتر از اینها به فکر اختراع
دوچرخه می افتاد وبشر راازاین همه پا درد مزمن ناشی از پیاده روی،که مادر
نویسنده نیز به ان مبتلاست نجات می داد.

یا در فرضی مهمتر اگر ادیسون زیر این درخت علم
گرا نشسته بود وآن سیب در موقع سقوط به دماغ ادیسون برخوردمی کرد چنان
برقی از چشم ادیسون می پرید که دیگرمجبور نبود سالها مطالعه وتفکرکند تا
یه وجود برق در اشیا پی ببرد.

بله،این درخت معجزه علمی میکند،فقط افسوس که
مکان کافی برای نشستن تمامی دانشمندان زیر این درخت فخیم نبوده وگرنه تمام
اختراعات وابتکارات واکتشافات بشری در یک روزآن هم با مشاهده سقوط سیب از
درخت رخ می داد وانسان ها مجبور نبودند تا سالهای سال بگذرد تا ابزار
آسایش وقوانین فیزیکی تک تک پا به عرصه علم بگذارند.

حتی اگر یک فیلسوف هم زیر این درخت نشسته
بود،مکاتب فلسفی وفکری هم زودتر به نجات اخلاق بشر میشتافتند.مثلا" اگر
ساندرزپیرس فیلسوف پایه گذار مکتب پراگماتیسم(عمل گرایی)زیر آن درخت نشسته
بود وسقوط سیب را می دید،چنین استنباط میکرد که :سیب از درخت افتاد وکار
مرا راحت تر کرد،به قولی نتیجه در راستای عمل زودتر حاصل میشدواینچنین
مکتب پراگماتیسم ودیگر مکاتب فلسفی هم زودتر به نجات بشر می رسیدند.

البته در مواردی این درخت میتوانست مضر نیز
باشد.چرا که اگر بجای نیوتن ،آن روز مادام کوری(کاشف هسته رادیواکتیو)زیر
درخت می بود،احتمال داشت در اثر سقوط سیب به زمین،سیب به دو نیم تقسیم شود
وهسته های سیاه آن پدیدار میشدوجرقه های فکری وجودهسته درالکترون بسیار
زودتر ازاینها به فکر بشر می رسید وبه تبع آن بمب هسته ای زودتر اختراع
میشدوچه بسا حوادث وجنگ های ناگواری که دامنگیر دنیا نمیشد.تازه آن زمانها
هم که نه پیمان NPT(پیمان منع گسترش سلاح های هسته ای)بوده ونه بازرسان
تسلیحات هسته ای سازمان ملل که هر روز بیایندوبگویند ایران بمب هسته ای
دارد وما هرچه قسم بخوریم که«به هرچه قبول دارید قسم»ما بمب هسته ای
نداریم وآنها قبول نکنند وآن وقت دوباره «البرادعی» سرما کلاه بگذارد.به
هرحال من به عنوان نویسنده معتقدم این درخت میتوانسته تمام گام های علمی
بشر رایکجا طی کند واصلا" منظورحکیم ناصرخسروقبادیانی همین درخت بوده که
فرمود:«درخت تو گر بار دانش بگیرد....»واصلا" روی گفتارشعر با نیوتن بوده
است،به دیگر زبان یعنی این درخت بار دانش تمام دنیا را میتوانسته به دوش
بکشد.

«علی ای حال» امیدوارم خوانندگان با وجود ادله
مستدل فوق دریافته باشند که ناسا بیکار نبوده که یک تکه چوب خشک شده
موریانه خورده را به فضا بفرستد،بالاخره هرچه باشد آنها خارجی اند وهیچ
کاری را بی علت انجام نمی دهند.




































مالک شیخی زازرانی














مقالات ارسالی به آفتاب

http://www.aftab.ir/articles/art_culture/caricature/c5c1274600561_irony_p1.php